سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش تازیانه هایی بر سر یارانم بود تا در حلال و حرام تفقّه می کردند . [امام صادق علیه السلام]

بیا تووعشقی باش...........
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:13بازدید دیروز:0تعداد کل بازدید:17211

رضاعشقی.. :: 84/8/26::  2:35 عصر

واژه هایم قدرت ماندن نداشت و ذهنم تاب بیان کردن .برای رهایی به دنیای نوشتن پناه آوردم و چشم هایم را به روی همه چیز بستم و من ماندم وحصار تنهایی هیچ کس راز دل خسته ام را ندانست . هیچ کس از پشت پنجره سکوت ، چشم های اشکبارم را ندید و بر دل تسکین نداد . چه لحظه ها که در حالت غریب تنهایی جز سکوت هیچ نبود و من بودم و دل بودو خدای دل.
از خودم می پرسم: چرا دنیای دلم این قدر با حادثه ها بیگانه است ؟چرا هیچ صدایی را از عمق فاصله ها نمی شنوم ؟ از خودم می پرسم چرا چشم ها این قدر دروغگو شده اند ؟ چرا حرف ها پشت چشم ها پنهان شده اند ؟ چرا دیگر هیچ پرنده ای عشق پرواز را در دل زنده نمی کند ؟ چرا بال های آرزو ها شکست ؟ چرا نگاه پنجره تا به ابد به کوچه بن بست دوخته شد ؟ چرا تپش احساس رنج دوران شد ؟ چرا قلب عاشق هر زمان رنج دیدن شد و چرا خدای دلم صدایم را نشنید و چرا رهایم نساخت از بیزاری ثانیه ها.
و من مسافری غریب در شهری غریب باز هم این گونه زمزمه می کنم :
دل اگر مرد ، نگاه اگر افسرد ، خدای اگر رها کرد ، دنیا اگر بیداد کرد ،اگر حادثه ها یکی شد ، اگر نبض زمین دروغ شد ، و اگر هنوز چشم ها منتظرند
،
پس چرا خدایم صدایم نشنید؟!!!!

 

چه میشد گر دل اشفته ی من

به شهر چشم تو عادت نمی کرد؟

 

اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا دشتها و رودهای تشنه را سیراب کنم

اگرگل بودم شاخه ای از گل تقدیم وجودت می کردم

اگر اشک بودم به پایت می گریستم

و اگر محبت بودم آهنگ دوست داشتن را برایت می خواندم

ولی افسوس که نه بارانم و نه گل و نه اشک و نه محبت

ولی هر چه هستم

دوستت دارم



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

17211

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
بیا تووعشقی باش...........
::لوگوی دوستان::


::وضعیت من در یاهو::
::اشتراک::