سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از معنى لا حول و لا قوة إلاّ باللّه از او پرسیدند ، فرمود : ] با وجود خدا ما را بر چیزى اختیار نماند و چیزى نداریم جز آنچه او ما را مالک آن گرداند . پس چون ما را مالک چیزى کرد که خود بدان سزاوارتر است تکلیفى بر عهده‏مان گذاشته و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما برداشته . [نهج البلاغه]

بیا تووعشقی باش...........
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:12بازدید دیروز:0تعداد کل بازدید:17368

رضاعشقی.. :: 84/10/10::  4:0 صبح

تو همونی که می گفتی تو دنیا


هیچ کی مثل من پیدا نمی شه


تو همونی که می گفتی قلبم


مال تو باشه واسه همیشه 

یه پنجره با یه قفس...


یه حنجره بی هم نفس...


سهم من از بودن تو...


یه خاطرست همین و بس...



انتظار کُشنده...
 
  تو مثل فرشته ای عزیزم


زندگی بی تو محال است تو باید باشی


              قلب من زیر سوال است تو باید باشی


صحبت از خانهً من نیست فراتر از این


             شهر من رو به زوال است تو باید باشی


در شبیخون خزان مانده چه کاری


             عشق من مثل نهال است تو باید باشی


فال حافظ زدم؟ای داد غزل خوان می گفت


             زندگی بی تو محال است تو باید باشی


بلبل پر بسته زکنج قفس درآ


نغمه آزادی نوع بشر سرا


وز نفسی عرصه این خاک توده را


پر شرر کن


ظلم ظالم ،جور صیاد


آشیانم داده بر باد



 


 


ای خدا ،ای فلک ،ای طبیعت


شام تاریک مارا سحر کن


نوبهار است،گل ببار است


 


 


 


ابرچشمم، ژاله بار است


این قفس چون دلم تنگ و تار است


شعله فکن در قفس ای آه آتشین


دست طبیعت گل عمر مرا مچین


 



 


جانب عاشق نگه ای تازه گل از این


بیشتر کن ،بیشتر کن ،بیشتر کن


مرغ بیدل ،شرح هجران مختصر،مختصرکن



 

                    


بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم


همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم


شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم


شدم آن عاشق دیوانه که بودم


در نهانخانه  جانم گل یاد تو درخشید


باغ صد خاطره خندید


عطر صد خاطره پیچید


یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم


پر گشودیم ودرآن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم


تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت


من همه محو تماشای نگاهت



آسمان صاف و شب آرام


بخت خندان و زمان رام


خوشه ماه فرو ریخته در آب


شاخه ها دست برآورده به مهتاب


شب و صحرا و گل و سنگ


همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید تو به من گفتی ازاین عشق حذر کن


لحظه ای چند بر این آب نظر کن


آب آیینه عشق گذران آست


تو که اامروز نگاهت به نگاهی نگران است


باش فردا که دلت با دگران است


تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن


 


با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم


سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم


روز اول که دل من به تمنای تو پر زد


چون کبوتر لب بام تو نشستم


تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم


باز گفتم که تو صیادی ومن آهوی دشتم


تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم


حذر از عشق ندانم


سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم


اشکی از شاخه فرو ریخت


 


مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت


اشک در چشم تو لرزید


ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم


پای در دامن اندوه کشیدم


نگسستم نرمیدم


رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم


نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم


نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم


بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


 


سلام دوستان عزیز


من واقعا نمی دونم چگونه وبا چه زبانی از


دوستانی که منو با کامنتها و ایمیل هاشون


تشویق میکنن و دلگرمی می دن تشکر کنم


بعضی از این عزیزان رو در پا یین نام میبرم


البته دوستان من بسیار بیشتراز این عزیزان هستند


که در نوشته های بعدی از همه شون قدر دانی میکنم


درود بر همگی تا ابدیت



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

17368

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
بیا تووعشقی باش...........
::لوگوی دوستان::


::وضعیت من در یاهو::
::اشتراک::