چگونه دوستت دارم بگذار بشمرم تورا با عمق و عرض و طول دوستت دارم با احساسات نامرئی به اندازه پایان هستی من تو را هر روز دوست دارم مثل نیاز انسان به افتاب و شمع تو را ازادانه دوست دارم مثل تلاش انسان برای رسیدن به حق تو را خالصانه دوست دارم مثل احساس بعد از دی تو را به اندازه قدیمی و ایمان کودکی ام دوست دارم با عشقی که سالها گم کرده ام با نفسم و با معصومیت از دست رفته ام
یک بار در خواب خورشید سوزان عشق خویش را دیدم با گیسوانی زیبا، با بوته ای سبز و میخکی در دست با لبان شیرین وسخنان تلخ با ترانه هایی غم انگیز و نغمه هایی اندوهگین دیریست رویاهایم رنگ باخته و محو شده اند رویای دوست داشتنی من یکسره پنهان شده است! تنها آتشی سوزان برایم مانده که آن را در اشعاری نغز ریخته ام تنها تو ماندی. ای سرود یتیم! اکنون تو نیز دور شو! و در پی آن رویایی باش که دیریست از نظرم محو شده آنگاه که او رایافتی ، سلام مرا به او برسان سلامی روشن از من به آن سایه ی بی وفا
از دشمنی تا دوستی یک لبخند از جدایی تا پیوند یک قدم از توقف تا پیشرفت یک حرکت از عداوت تا صمیمیت یک گذشت از شکست تا پیروزی یک شهامت از عقب گرد تا جهش یک جرات از نفرت تا علاقه یک محبت از خست تا سخاوت یک همت از صلح تا جنگ یک جرقه از آزادی تا زندان یک غفلت
به نام او به یاد تو سلام:سلامی به گرمی آفتاب به لطافت ابر به روشنی مهتاب و به زیبایی چشمانت،چشمانی که با یک نگاه دل هزارن مو جود را به لرزه در می آورد که یکی از انها من باشم . سلامی به نغمه شیدایی بلبلی که از سرزمین عشق و آرزوها شروع به پرواز نموده و راه طولانی و خسته کننده را با تمام وجود بال و پر زده تا پیامی برای معشوقی که با تمام وجود در قلب من جای دارد بیاورد و اری عشق من آن معشوق تو هستی وآن پیام چیزی نیست جز اینکه با تمام وجود بگویم دوستت دارم، دوستت دارم
عشق یعنی قطره قطره آب شدن... در وفــور اشـک یـار گـــریان شـــدن عشق یعنی بر دلی چیره شدن... دست از جان شستن و مـجنون شـــدن عشق یعنی در حضور باران طوفان شدن... در کنار قاصدک رقصیدن و پرپر شدن عشق یعنی در عمیق قلب یار ساکن شدن... بر دامان وی افتادن و بی جان شدن عشق یعنی در پی باد رفتن و راهی شدن... از فراز کوه ها بگذشتن و پیدا شدن
در برق آن نگاهت هر شب رهایم ای دوست شاعر شدم که روزی وصفت کنم ای دوست چشمان پر فروغت میعادگاه عشق است من آسمان چشمانت را می ستانم ای دوست